English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (646 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
relevant U آنچه ارتباط مهمی دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
penalty kicker U بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
biased U آنچه اریب دارد
ambiguous U آنچه دو معنای ممکن دارد
significantly U آنچه معنای مخصوصی دارد
significant U آنچه معنای مخصوصی دارد
multifunction U آنچه تابعهای متعددی دارد
distant U آنچه در محلی قرار دارد
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
What costs little is little esteemed . <proverb> U آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
desktop U آنچه در بالا میز قرار دارد
transients U آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transient U آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
classes U در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classed U در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
class U در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
best fit U 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
classing U در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> U به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
sea power U قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
international standards organization U طرح شبکه استاندارد ISO که به صورت لایهای است و هر لایه کار مخصوصی دارد و به سیستمهای مختلف امکان ارتباط میدهد البته در صورتی که مط ابق با استاندارد باشند
teleconferencing U ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
data link U ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
milestone U مرحله مهمی اززندگی
milestones U مرحله مهمی اززندگی
It wasnt much of a dinner . U زیاد شام مهمی نبود
tune in <idiom> U با چیز مهمی درارتباط بودن
It is pretty(fairly)second rate. U همچنین چیز مهمی نیست
cut out U وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
sinecures U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
sinecure U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
there is nothing in it U چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
Whatsoever U هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
pans U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
link U ارتباط
relation U ارتباط
intercommunication U ارتباط
correlation U ارتباط
connection U ارتباط
connexions U ارتباط
communication U ارتباط
ligature U خط ارتباط
coherency U ارتباط
hookup U ارتباط
communicating U ارتباط
correspondences U ارتباط
correspondence U ارتباط
rapport U ارتباط
liaisons U ارتباط
coherence U ارتباط
correspondency U ارتباط
liaison U ارتباط
concernment U ارتباط
relationships U ارتباط
relationship U ارتباط
enchainment U ارتباط
contiguous U آنچه اثر می گذارد
circular U آنچه در یک دایره می چرخد
circulating U آنچه به راحتی می چرخد
lightweight U آنچه سنگین نیست
circulars U آنچه در یک دایره می چرخد
knowledge U آنچه دانسته است
exclusive U آنچه شامل نمیشود
constant U آنچه تغییر نمیکند
protective U آنچه حافظت میکند
auxiliaries U آنچه کمک میکند
producing U آنچه تولید میکند
auxiliary U آنچه کمک میکند
unwanted U آنچه لازم نیست
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
constants U آنچه تغییر نمیکند
authentic U آنچه درست است
used U آنچه جدید نیست
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
incoming U آنچه از خارج می آید
lightweights U آنچه سنگین نیست
previous U آنچه زودتر رخ میدهد
tie-in U وسیله ارتباط
tie-in U ارتباط دادن
tie in U وسیله ارتباط
logout U قطع ارتباط
relevance U ربط ارتباط
relevancy U ربط ارتباط
tie in U ارتباط دادن
one sided communication U ارتباط یکسویه
wire communication U ارتباط با سیم
mitwelt U ارتباط با همنوع
subcontrariety U ارتباط قیاسی
tie-ins U وسیله ارتباط
put through U ارتباط پیداکردن
tie-ins U ارتباط دادن
mass communication U ارتباط جمعی
relational U ارتباط شرح
login U قطع ارتباط
logging off U قطع ارتباط
logging in U برقراری ارتباط
connects U ارتباط رخها
selective signalling U ارتباط مخصوص
juxtaposition U ارتباط اجباری
intercommunication U ارتباط داخلی
wire U ارتباط باسیم
wires U ارتباط باسیم
communications U ارتباط و مخابرات
intercommunion U ارتباط مشترک
inverse relationship U ارتباط معکوس
connect U ارتباط رخها
log out U قطع ارتباط
inaccessible U ارتباط ناپذیر
telecommunications U ارتباط از دور
log off U قطع ارتباط
log in U برقراری ارتباط
association U پیوند ارتباط
associations U پیوند ارتباط
telecommunications U ارتباط تلگرافی
signal communications U ارتباط و مخابرات
log on U برقراری ارتباط
disconnectedly U بدون ارتباط
communicate U ارتباط گرفتن
arithmetic relation U ارتباط محاسباتی
inaccessibility U ارتباط ناپذیری
correlation U ارتباط داشتن
trunk line cable U کابل ارتباط
visual communication U ارتباط بصری
bond U ارتباط چسب
telephone communication U ارتباط تلفنی
association coefficient U ضریب ارتباط
telecommunication U ارتباط دوربرد
communicated U ارتباط گرفتن
communicates U ارتباط گرفتن
disaffiliation U عدم ارتباط
direct relationship U ارتباط مستقیم
extraneousness U عدم ارتباط
agency of communications U منبع ارتباط
data communication U ارتباط داده ها
intercoms U ارتباط داخلی
intercom U ارتباط داخلی
disconnection U قطع ارتباط
data communication U ارتباط دادهای
extraneity U عدم ارتباط
asynchronous commuinication U ارتباط ناهمزمان
synchronous communication U ارتباط همزمان
conversational interaction U ارتباط محاورهای
communication theory U نظریه ارتباط
communication network U شبکه ارتباط
communicability U قابلیت ارتباط
connexion U ارتباط اتصال
disjointedness U عدم ارتباط
communicable U قابل ارتباط
communicability U ارتباط پذیری
communication U ارتباط و مخابرات
background communication U ارتباط پس زمینه
attachment plug U دوشاخه ارتباط
cryptocommunication U ارتباط رمز
computable U آنچه قابل محاسبه است
differential U آنچه اختلاف را نشان میدهد
exchangeable U آنچه قابل تغییر است
alterable U آنچه قابل تغییر است
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
finished U آنچه کامل شده است
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
irretrievable U آنچه قابل بازگشت نیست
dependent U آنچه به دلیلی متغیر است
chargeable U آنچه قابل شارژ است
relative U آنچه با دیگری مقایسه شود
comparable U آنچه قابل مقایسه نیست
prior U آنچه قبلاگ رخ داده است
thirds U آنچه بعد از دومین می آید
commoners U آنچه اغلب اتفاق میافتد
removable U آنچه قابل جابجایی است
roundest U آنچه در دایره حرکت میکند
common U آنچه اغلب اتفاق میافتد
variable U آنچه قابل تغییر است
round U آنچه در دایره حرکت میکند
malfunctioning U آنچه خوب کار نکند
maskable U آنچه نادیده گرفتنی است
efficient U آنچه که خوب کار میکند
electric U آنچه با الکتریسیته کار میکند
third U آنچه بعد از دومین می آید
transportable U آنچه قابل حمل است
differentials U آنچه اختلاف را نشان میدهد
continual U آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
controllable U آنچه قابل کنترل است
commonest U آنچه اغلب اتفاق میافتد
preformatted U آنچه فرمت شده باشد
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
1incentive
1چیزی که عوض داره گله نداره
1popsicle
1time is prceious it has great
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com